شب غربت /استاد سازگار
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
- ۱ نظر
- ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۵
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
هر انسانی با دقت در عظمت و شرافت شب قدر، و با تأمل در اثرات آن و
وقایعی که در آن اتفاق میافتد، به طور طبیعی به دنبال شناخت بیشتر و آگاهی
از جوانب مختلف شب قدر خواهد بود. چنانکه درک شب قدر، کاری مشکل است،
بیان جایگاه شب قدر، نیز دشوار است، و تنها راهیافتگان به آن شب عزیز،
میتوانند واقعیت و حقیقت آن را بیان کنند.
ولی در وصف آن همین بس که از منظر قرآن کرم از هزار ماه برتر است؛ شب قدر،
شب باارزش و پرفضیلتی است که با امور مهم و باعظمتى همراه است؛ همانند
نزولِ اجمالى قرآن، پیدایش افاضات باطنى و فضاى خاصّ معنوى، تقدیرامور و
تعیین سرنوشتها، تدبیر و برنامهریزیهاى جدید و نزول جبرئیل و
فرشتهها.
در اینجا در مجال کوتاه، برآنیم تا هر چه بیشتر ابعاد مختلف این شب را در 4 بخش جداگانه بررسی کنیم:
«فزتُ و ربّ الکعبة...»
با ناله ی امیر مومنان علی علیه السلام،
نماز صبح مسجد کوفه به هم ریخت. زهرِ شمشیر به سرعت، در سرِ حضرت جا باز
کرد. امام علیه السلام همان طور که روی زمین افتاده بود؛ کمربند خود را
باز فرمود و به سر بست. اما باز هم خون از لا به لای کمربند بیرون زد و
صورت آن حضرت را کربلاگونه کرد! لبهای مبارکش دائماً حرکت می کرد: «هذا
ما وعدنی الله و رسوله: این همان وعدهایست که خدا و پیامبرش به من داده
بودند.»
مردم نماز را نیمه کاره رها کردند و به سمت امام دویدند. عبای
حضرت را به فرق شکافته بستند و حضرت را به وسط مسجد آوردند. حال حضرت بسیار
سنگین بود: «آیا نگفته بودم که این محاسن به زودی به خون سرم رنگین خواهد شد؟!»