کمی با خود فکر کنیم
مسجد امیرالمؤمنین روستای رمنت | چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ق.ظ
مسافری در یک روز سرد و بارانی کنار خیابان ایستاده
بود تا تاکسی سوار شود. در همین لحظه یک ماشین مدل بالا از کنارش عبور
کرد... غصه خورد و با خودش گفت که ای کاش من هم ماشینی داشتم تا مجبور
نبودم که تاکسی سوار شوم ...
در همین لحظه رهگذر دیگری که به سمت
ایستگاه اتوبوس میرفت با دیدن آن مسافر که منتظر تاکسی بود به
- ۰ نظر
- ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۳