مرا به محراب ببرید....
مسجد امیرالمؤمنین روستای رمنت | دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۷ ب.ظ
«فزتُ و ربّ الکعبة...»
با ناله ی امیر مومنان علی علیه السلام،
نماز صبح مسجد کوفه به هم ریخت. زهرِ شمشیر به سرعت، در سرِ حضرت جا باز
کرد. امام علیه السلام همان طور که روی زمین افتاده بود؛ کمربند خود را
باز فرمود و به سر بست. اما باز هم خون از لا به لای کمربند بیرون زد و
صورت آن حضرت را کربلاگونه کرد! لبهای مبارکش دائماً حرکت می کرد: «هذا
ما وعدنی الله و رسوله: این همان وعدهایست که خدا و پیامبرش به من داده
بودند.»
مردم نماز را نیمه کاره رها کردند و به سمت امام دویدند. عبای
حضرت را به فرق شکافته بستند و حضرت را به وسط مسجد آوردند. حال حضرت بسیار
سنگین بود: «آیا نگفته بودم که این محاسن به زودی به خون سرم رنگین خواهد شد؟!»
- ۰ نظر
- ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۷